بعضي وقتا حس ميكنم حال يه عده آدم خاص رو مي فهمم. نه اينكه همين جوري بفهمما، نه، خوب مي فهمم. اين خوب فهميدن هم هيچ دليل خاصي نداره. نه استعداد خاصي ميخواد، نه مهارت خاصي و دليلي هم نداره به اين خاطر به خودت بنازي. ديدي خط يه سري آدما خيلي شبيه همه؟ من توي يگان خدمتي خودم با دستخط هاي مختلف سر و كار دارم. آدم هايي كه بايد برگه درخواست رو پر كنن، خطشون موجوده. به طرز بي رحمانه اي خط يه عده از اين جماعت شبيه همديگست، بهتر بگم عين همه. اگه انتهاي حرف "ميم" رو كج ميكنه، اون يكي هم كج ميكنه. اگه يه زائده روي انتهاي "ت" ميندازه اونم ميندازه، اگه "دال" رو مثل بوق ميگيره، اونم مثل بوق ميگيره و .... نميدونم فلسفش چيه. شايد خدا تو خلقتش، همونجوري كه يه كثرت آفريده، يه سري چيزا رو گذاشته تا عاملي باشن براي وحدت و شناخت. 
خيلي وقت بود اين آلبوم رو گوش نداده بودم و الان در حال نوشتن اين متن دارم بهش گوش ميدم. طرف دوم نوار عاليه. اين چيزايي كه بالا نوشتم رو براي اين گفتم كه يه چيزي بهم ميگه من محمدرضا درويشي رو خوب مي فهمم. نمي دونم چرا آهنگ هاش و تنظيم هاش، رنگي از شادي ندارن. يا حكايت فراقِ يا حكايت شكوه. سمفوني كليدر رو هنوز نشنيدم. وقتي خودش ميگه سياه ترين كاريه كه تو زندگيش نوشته و با بند بند وجودش اونو تصنيف كرده ديگه چيز بيشتري از اين شخصيت ميخواي؟ يه عده هستن موسيقي محزون و متفكرانه مي نويسن، ولي بيشتر از اينكه اون حس به ذهنت متبادر شه، حس قر و قميش هاي هنريشون تو رو ميگيره. ولي ساخته ها و تنظيم هاي محمدرضا درويشي به طور تمام و كامل اون حسي كه بواسطه اون، اين آهنگ هاي بخصوص ساخته شده رو بهت منتقل ميكنه. درويشي، مشكاتيان زنده عصر ماست. توصيه ميكنم حتما اين آلبوم رو گوش كنيد. واقعا زبونم قاصره از عظمت زيبايي موسيقي اين انسان. سازبنديش و ملودي هاش حرف نداره. فقط عظمت رو ميشه توي موسيقيش شنيد. نواهايي كه از وجود درويشي بيرون اومدن مثل اون خط هاي همسان، انگار حكايت و حديث نفس خود من هستن. 

پ.ن: طرف دوم، از دقيقه 10:56 به بعد آدمو بيچاره ميكنه.


آلبوم موسم گل
آهنگساز و تنظيم كننده : محمدرضا درويشي
با صداي : ايرج بسطامي
انتشارات ماهور