پایکوبی
من سال 88 وقتی واسه یه دوره آموزشی رفته بودم تهران، طرفای میدون انقلاب یه جا گرفته بودم و شب ها میرفتم اونجا می خوابیدم. هر روز عصر و شب هم سر خودمو با یه چیزی گرم میکردم. مثلا یه شب برای اولین بار رفتم تئاتر شهر. یکی از زیباترین و بزرگترین لذت های دنیا رو اونجا تجربه کردم. اما چیزی که خیلی برام جالب بود دیدن و خریدن کتاب های حراجی بود. من اسم "نجیب محفوظ" رو شنیده بودم ولی چیزی ازش نخونده بودم.

یه روز چشمم به کتاب "روز قتل رییس جمهور" افتاد. کتاب رو خریدم و اومدم تو اتاقم و شروع کردم به خوندن. من عاشق این کتاب شدم. 4 بار دیگه هم کتاب رو خوندم و نهایتا شد بهترین کتابی که توی زندگیم خوندم. یه روز پسرداییم اومد خونمون و گفت واسه وقتای بیکاریش توی تهران یه سری کتاب بهش بدم تا بخونه. منم این کتاب رو با یه سری کتاب دیگه دادم بهش. بعد مدتها همه اون کتابا رو آورد فقط این کتاب رو نیاورد.
من دپرس شده بودم. شب و روز دنبال این کتاب میگشتم ولی پیداش نمی کردم. مثلا شب هایی میشد که 3 ساعت براش وقت میذاشتم ولی پیدا نمیشد که نمیشد. یه سایت بود که لینک بیشتر کتابهای نجیب محفوظ رو گذاشته بود. همشون باز میشدن الا این کتاب که لینکش کار نمی کرد. بارها و بارها به امید اینکه اون لینک باز بشه رفتم توی سایتش ولی باز نمی شد که نمی شد تا اینکه دیدم یه پیج توی فیسبوک داره و رفتم توی پیجش درخواست دادم. سریع منو پذیرفت و درخواست کتاب رو عاجزانه براش نوشتم. تا وقتی جواب بده اسم نجیب محفوظ رو توی پیجش سرچ کردم و نتیجه خارق العاده بود. لینک رو زدم و با لینک سابق مقایسه کردم و دیدم فرق میکنه. لینک کار میکرد. از بس ترسیده بودم گفتم نکنه کتاب عربیش رو گذاشته باشه. دانلود که تموم شد لینکشو باز کردم و دیدم دقیقا همون چیزیه که می خواستم. پا شدم داداش رو بغل کردم و شروع به پایکوبی به خاطر این فتح بزرگ. عملا حالت روحی من از سه گاه به چهارگاه تبدیل شد. خدا رو شکر میکنم که یه شب رویایی رقم خورد. حالا گذشته از این واقعه خوندن کتابهای نجیب محفوظ رو به همه توصیه میکنم. فقط بگم که نجیب محفوظ نوبل سال 1988 در زمینه ادبیات رو هم برده.
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 0:2 توسط وحيد
|