جلالي، نام خانوادگي رييس ماست. موجودي به غايت انضباطي و سخت گير كه حتي در مواقعي با تهديدهاي شديدي از طرف نصاب ها روبرو شده (مداركش هم موجوده، حي و حاضر هست طرف ميتونه كامل شهادت بده. مراجعه شود به: م.خ.ا). معمولا سالي يه بار مياد سمنان براي سركشي كارمون. اما پارسال و امسال دو بار اومده. لعنتي هميشه هم يه بارشو ماه رمضون مياد. حالا خودتون تصورش رو بكنيد، توي گرماي وحشتناك و جهنمي سمنان، شازده پا ميشه مياد سمنان، بعد مو رو از ماست ميكشه بيرون. قبلاها خيلي من و امير اذيت مي شديم اما جديدا راهكاري پيدا كرديم كه خوب جواب ميده و اونم چيزي نيست جز انداختن يه قرص ترامادول توي خندق بلا و تمام.
الان دو روزه كلا حس و حال خواب و نشئگي دارم. ميزون ميزونم. يعني اگه نمي خوردم بدجور پر و پاچشو ميگرفتم. توي اين دو روز مميز استاندارد داشتيم. همونقدر كه منضبط و قانونيه، توي اين دو روز ثابت كرد چقدر ديوث و عوضيه. با مجبور كردنمون به گفتن دروغ هايي كه آدم شاخ در مياره. آره، اينجا ايرانه، هيچ وقت نبايد اميدوار باشي كسي رو مي بيني كه صد در صد و تمام و كمال قانون رو رعايت ميكنه، چون داري با اجتماع بيماري زندگي ميكني كه تمام فكر و ذكرشون و تفكرات و برنامه ريزي هاي لحظه به لحظشون بر مبناي تئوري "كندن يه مو از خرس" استواره و حتي بعضي ها هم هستن كه پا رو از اين فراتر گذاشتن و كندن اون مو رو از اعضاي درجه يك خودشون هم حلال و حتي حلال تر از شير مادر ميدونن. حرف اصلا روي اخلاقيات و شرعيات و اين چيزا نيست، بلكه تموم اين صغري كبري ها حول يه موضوع ميچرخه و اونم اصل "خر فرض كردن" ديگرانه.
وقتي سني ازت ميگذره، چه ببو گلابي باشي چه تيز و بز، بالاخره يه حداقل هايي از زندگي دستت اومده و مي فهمي كوچكترين حركت طرف مقابلت چه معني داره و متعاقبش اونم مي فهمه تو داري چه كار ميكني. اينجاست كه آزادي انسان محدود ميشه. بسيار متاسفم براي احمق ها و تندروهاي بي عقلي كه به سگ هاي قلعه حيوانات بيشتر شباهت دارن تا انسان، كه هر وقت حرف از آزادي و حقوق انسان ميشه، سريع به بي بند و باري هاي جنسي فكر ميكنن كه دقيقا روانشناسي اينو ثابت كرده كه كساني كه در اولين برخورد و پاسخ به يه موضوع به سراغ يه چيز خاص ميرن، بسيار با اون موضوع سر درگيري دارن و دقيقا هم همينه. اين آدم هاي متحجري كه خدا و دنيا و مافيها و هدف خلقت رو گرفتن كليد بهشت از دستان خدا با دروغ و دورويي و ريا، البته با حفظ تمامي جوانب شرعي از جمله گذاشتن پاي راست هنگام ورود به خلا ميدونن، فقط خدا رو در حد يه فروشنده مي بينن و نه كمتر و نه بيشتر و پشيزي براش ارزش قائل نيستن و در مسائلي كه عقلشون شك ميكنه كه كي بايد بين اونا و خدا قضاوت كنه ميرن سراغ كشكك بازي هايي كه براي دل خوش كنك خودشون درست كردن و سر خدا رو شيره ميمالن و بعد با يه صلوات و استغفرالله همه چي رو تموم ميكنن و سري هم رو به آسمون ميكنن و ميگن:"اوسا كريم كرمتو شكر". خوب مرتيكه پفيوز لندهور اگه خدا قرار بود همون موقع با چوبش تنبيهت كنه، انقدر ميزدت كه صداي بوزينه بدي و بشي مصداق همون آيه كه ميگه : "كونوا قرده خاسئين".
اصلا كجا بوديم به كجا رسيديم. بحث يه چيز ديگه بود كه رسيد به آزادي و چون من با مخالفان آزادي مشكل دارم و اون اصل روانشناسي هم كه بالا گفتم، ذهنم رو برد طرف اين آدمها.
بگذريم... خلط مبحث ميشه. ميدونيد چيه؟ اصلا نميشه يه مسئله رو صرف بحث كني، از بس با دنيايي با مرتبه فوق العاده بالا طرفيم (مهندس حسين 106 كه كنترل خوندن مي فهمم چي ميگم. خيلي مخلصيم مهندس. دلمون برات تنگ شد. براي تو و اخوان خوندنت. براي تو و شاتقي. يادش بخير رفيق. يه بار رفتيم آموزشي تا موقعيكه روز حشر بشه خاطرات اون روزا يادم نميره).
بگذريم... حالم خوبه دارم زيادي حرف ميزنم. حرف آزادي بود. هيچ وقت نبايد گذاشت آزاديت محدود بشه. هيچ وقت. آزادي هايي كه دارم ميگم آزادي هاي كاملا مشروع و قانونيه و متاسفانه به دلايل مختلف از جمله از دست دادن موقعيت شغلي و اجتماعي، تغيير نگاه ديگران نسبت به ما، نداشتن عرضه كافي براي بيان حقايق و دفاع از آزادي و .... اين پافشاري و دفاع از حق آزادي خودمون صورت نميگيره كه خودش ريشه هاي بسيار داره و من در اين زمينه خانواده رو بسيار مسئول مي دونم كه از بچگي حق دفاع از حقوق شخصي و آزادي هاي فردي رو به فرزندان ياد بده.
جلالي براي من نزديك كننده دو واقعيتي بود كه فكر ميكردم توي ايران هميشه جدا هستن، چيزي به نام واقعيت (رئال) و حقيقت (ايده آل). اما وقتي آدم سومي بين ما و جلالي قرار گرفت، او هم ثابت كرد كه عين بقيه مردم جامعست و مهر تاييد محكمي زد به همون تصور خودم كه هميشه ايده آل يا حقيقت، فرسنگ ها از رئال يا واقعيت فاصله داره.
يادمون نره اينجا ايرانه. مملكت زيبايي كه به اندازه مادرم دوستش دارم و مگه عزيزتر از مادر هم هست؟ تمام كاروانسراهاي ايران، بناهاي قديمي و تاريخي و مكان هاي طبيعيش رو مثل عزيزترين هام دوست دارم، ولي من اين ايران رو اينجوري نمي خوام. من ايران رو با مردم دورويي كه خدا رو در حد فروشنده بهشت مي بينن نمي خوام، ايران رو با جوونهايي كه فرق عن و گوشت كوبيده رو نمي دونن و اگه يه بشقاب از هر كدوم رو بذاري جلوشون، با ولع تمام ميخورن و اتفاقا ميگن اون عن از گوشت كوبيده خوشمزه تره نمي خوام، جوون هايي كه عقل رو وسيله شناخت نمي دونن بلكه سمي ميدونن كه باعث ميشه فروشنده، بهشت رو بهشون نده و اين سميه كه خوك هاي قلعه حيوانات دوست دارن تو مغز و گوشت و خون جووناي اين مملكت جاري باشه. ضحاك هايي كه هنوز هستن و هستن و تا قيام قيامت خواهند بود. روحت شاد فردوسي كه بشناسيم اين آدما چه جورين.
ما ملت ساكت و راضي به عوض موجودي نبوديم. چرا براي حداقل هاي خودمون نمي جنگيم؟
مگه ما چمران نداشتيم؟ مگه ما طالقاني رو نداشتيم كه ميگفتن ابوذر زمانه؟
اگه مكتب ما انقدر به قول بلندگوهاي تبليغاتي انقدر قوي و انسان سازه، پس چرا ابوذر تحويل جامعه نميده؟ همه ميدونن كه مشكل كجاست. مشكل خودمونيم. مشكل توي سرشت و فطرت نانوشته تاريخي ما ايراني هاست كه خوبيم و خوبيم و دم نمي زنيم و تحمل مي كنيم و يه جا يه دفعه مثل انفجاري مهيب مي تركيم و همه چيز رو خراب ميكنيم و هر از گاهي خودمونو خالي مي كنيم.
من براي اين مردم و اين جامعه نگرانم. نگران سوپاپ اطميناني كه اگه به هر دليلي باز بشه، به اندازه تمام عقده هاي تاريخي اين ملت، خون ريخته ميشه تا ارضا بشه. پس از آزادي هاي مشروع خودمون دفاع كنيم و نترسيم از اينكه ديگران راجع به ما چي قضاوت ميكنن و بهاش چيه. بهاش مشخصه، بهايي كه امام حسين براش داد و ما هر سال براش به سر و سينه ميزنيم و ولي نمي دونيم ازمون چي ميخواد. به خدا يه بار بيشتر زنده نيستيم. بقيه هم انقدر بدبختي دارن كه به ما فكر نكنن. مثل چه گوارا باشيد، مثل چمرانو مثل نسيم گندمزار.