امشب از غم در نمی آید صدای اشک من
شب چه غمگین تکیه داده بر عصای اشک من
با خیالی آسمانگون چشمه ام را ماجراست
شسته غم پیراهنش را در صفای اشک من
دیده ی لعل آشنا داند چه خونها خورده اند
شبنم ارایان گل پیرایه به پای اشک من
ای غم ات رنگین تر از خواب گیاهان بهشت
خنده‌ای گلگون برآور خون بهای اشک من
گل فشان کن خاطر افسردگان خاک را
یاد بی برگی بشوی از شاخه های اشک من

نوذر پرنگ