یه شعر خوب - شماره 8
نه عقابم نه کبوتر اما
چون به جان آیم در غربت خاک
بال جادویی شعر
بال رویایی عشق
می رسانند به افلاک مرا
اوج می گیرم اوج
می شوم دور از این مرحله دور
می روم سوی جهانی که در آن
همه موسیقی جان است و گل افشانی نور
همه گلبانگ سرور...
تا کجاها برد آن موج طربناک مرا
نزده بال و پری بر لب آن بام بلند
یاد مرغان گرفتار قفس
می کشد باز
سوی
خاک مرا!
فریدون مشیری
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۱ ساعت 11:46 توسط وحيد
|