برای استاد داریوش طلایی
این چند روز گفتم که، میخوام سرتونو بخورم. هر چی نتونستم بنویسم و خفقون گرفته بودم، میخوام آزاد شم و حرف بزنم. ایده های نوشتن، خیلی مختلف به ذهن آدما میرسن. الان داشتم فایل های توی لپ تاپ رو مرتب میکردم. داشتم توی عکس های میچرخیدم که رسیدم به این عکسی که می بینید:

عکس استاد علی اصغر بهاری و استاد داریوش طلایی. این مطلب رو دارم برای داریوش طلایی می نویسم. اینجوری که از استادم شنیدم، داریوش طلایی هنوز ازدواج نکرده. طلایی متولد 1331 توی شهرستان دماونده. ایده این نوشته از این عکس و از این قضیه اومد که ایشون زن نداره. من مطمئنم که هر انسانی، تو زندگیش محاله به کسی فکر نکنه و از کسی خوشش نیاد و یه روز، یه جا دلش نلرزه، اون آدمکشش عاشق میشه، حالا یه هنرمند میتونه عاشق نشده باشه؟
داریوش طلایی نوازنده بزرگیه، روی نوازنده تاکید میکنم، چون ایشون اصلا آهنگساز نیست، یه نوازنده قدره و نوازنده ای که تارش، ابهت تار قدیم ایران رو داره، بسیار صاف و تمیز ساز میزنه و سونوریته سازش اگه نگم بهترین، جزو سه تا سونوریته موسیقی سازی ایرانه. آلبوم های "سایه روشن"، "چهارگاه"، "کنسرتی دیگر"، "شب وصل" و ... بخشی از کارهای داریوش طلاییه. همه علاقمندان شیفته موسیقی ایران، صدای تارش رو توی آلبوم "دود عود" شنیدن که توی دستگاه نوا چه غوغایی کرده و شجریان چه جادویی کرده با صداش.
الغرض...
سینه داریوش طلایی با اون احساس ناب نوازندگیش، سرشار از حرف های نگفتست. شک ندارم. خیلی دوست دارم بدونم داریوش طلایی کی رو تو زندگیش میخواسته و اگه میخواسته چرا بهش نرسیده. قشنگی ماجرای این آدم ها توی همین ابهام و ندونستن ماهایی هست که به کاراش علاقمندیم...
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۲ ساعت 21:51 توسط وحيد
|