تركيبي از چند خزعبل با ماهيت هاي متفاوت!
الان سمنان داره بارون مياد. هوا عاليه. فكر كنم اين آخرين حالي باشه كه داره بهار به ما سمناني ها ميده و از اين به بعد قطعا خورشيد مثل يه پهلوون سگ سيبيل مياد وسط گود آسمون و علاوه بر نفس كش طلبيدن، با هرگونه ابري، چه كوچيكش چه بزرگش، چه سياهش چه سفيدش قاطعانه برخورد كرده و ما رو مديون گرماي وجودش ميكنه. خلاصه اينكه هوا بسيار عالي و مطبوع و دلپذيره و ناگفته پيداست كه دو نفرست.
امشب از اونجايي كه به كاراي شركت رسيديم بسيار راضيم و خوشحال و مسرور. نكته جالبي كه مي تونم در مورد امروز بگم، كشف عجيب و غريب پرده هاي آواز دشتي روي سه تار بود. يعني باورتون نميشه اول اي ايران، بعد شب سكوت كوير و بعد يه ملودي معروف مداحي رو كه همگي توي دشتي بودن، روي سه تار در آوردم. بسيار خوشحاليم كه آواز دشتي هم به جزو دستگاهها و آوازهاي فتح شده پيوست.
امروز طبقه پايين كلا با فرش هاي جديد مفروش شد و فرش هاي سابق به طبقه من و خان داداش خواهد پيوست (گفتم خواهد پيوست، چون هنوز نپيوسته و فردا در راس برنامه ها قرار داره. الان فرش هاي بدبخت كه تا ديشب توي خونه سالاري ميكردن، توي راهرو دارن سگ لرز ميزنن. اين عاقبت همه كهنه هاست؛ نو كه اومد به بازار كهنه ميشه دل آزار. كاش ما كهنه نشيم كه بندازنمون توي راهروهاي نمور و تنگ و تاريك زندگي كه واسه خودمون باشيم تا بپوسيم. آمين!).
امشب يه بخش مهمي از وجودم كه هيچ كس نمي دونست براي امير رو شد. اونم اينكه معني امضامو فهميد مرتيكه پوفيوز. انقدر گفت اين سه تا خط مسخره چيه كه منم مجبور شدم براي بستن دهنش، اين راز سر به مهر ده ساله رو رو كنم. انگار امير يه چيزي از من ميدونه كه نبايد بدونه. جهنم!
امشب يه بخش مهمي از وجودم كه هيچ كس نمي دونست براي امير رو شد. اونم اينكه معني امضامو فهميد مرتيكه پوفيوز. انقدر گفت اين سه تا خط مسخره چيه كه منم مجبور شدم براي بستن دهنش، اين راز سر به مهر ده ساله رو رو كنم. انگار امير يه چيزي از من ميدونه كه نبايد بدونه. جهنم!
اما حرف مهم امشب:
امشب وقتي داشتم سه تار ميزدم خيلي غرق احساس شده بودم. همه چي ميزدم و هم راضي بودم از خودم و هم توي فضا. يه دفعه ياد يه كسي افتادم كه نمي دونم الان كجاست، خوابه، بيداره... حتي نمي دونم كيه، فقط ميدونم اسمش هر چي باشه، بهش ميگم ليلي. حالا هر جا هست، ميدونم يه شب ميشيندونم روبروي خودم و فقط بهش ميگم تو چشام نگاه كنه، اونوقت انقدر براش قطعه راز و نياز رو ميزنم تا .....
كاش مي دونستم ليلي واقعي آرزوهام كجاس...
همين!
همين!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 0:38 توسط وحيد
|