یادش بخیر. ما خونمون یه ضبط یه کاسته داشتیم که باهاش بیشتر مامان سر و کار داشت. باهاش رادیو گوش میداد. بابا آدم خیلی مذهبی ای بود. خونمون نوار کاست پیدا نمیشد، کاست موسیقی معمولی پیدا نمیشد، چه برسه به لس آنجلسیش. اما همیشه طرح جلد یه نوار تو ذهنم موندگار شده بود. چون بچه بودم، فقط یه طرح کلی ازش تو ذهنم مونده بود تا اینکه دقیقا دو هفته پیش همین موقع که خونه امیرشون بودم، فهمیدم ماجرا از چه قراره و چی به چی ربط داره و از کجا آمده و آمدنش بهر چه بوده و باقی ماجرا. اسم اون نوار"صبح مشتاقان" بود. دقیقا هم کاستش اینجوری بود:

عکسشو فردا میذارم. الان حوصله ندارم ;)

بعد با خودم میگفتم ابوعطا کیه؟ ابوعطا نکنه اسمه یاروئه؟ اصلا شاید اسمش ابوعطا پرویزه و فامیلش مشکاتیان. گروه عارف کی به کیه؟آره، خلاصه یه سری سوالات عجیب و غریب تو ذهنم بوجود اومد که جوابشونو 7-8 سال بعدش به دست آوردم. 
توی پستی که برای یادبود پرویز مشکاتیان از زبان پرویز کلانتری گذاشتم، آخرش این جملات نوشته شده بود:

"او سه قطعه از نقاشي هاي مرا براي جلد و پوستر آثارش انتخاب کرده بود. اين آثار عبارت بودند از صبح مشتاقان، افشاري مرکب و افق مهر."

بعد رفتم جلد هر سه تا کاست رو در آوردم که دقیقا به ترتیب زیر هستن:

جلد آلبوم صبح مشتاقان

جلد آلبوم افق مهر

جلد آلبوم افشاری مرکب


این سه تا نقاشی طبق گفته پرویز کلانتری، مال خودشه که پرویز مشکاتیان برای سه تا از آلبوم های خودش انتخاب کرده بود. نکته جالب توی این نقاشی ها داشتن یه اصالت و ریشه ایرانی توی اوناست. همشون از یه سری الگوهای طراحی خاص و منحصر بفرد که به نوعی سبک کاری پرویز کلانتری باشه رو نشون میده. اون نقاشی که همیشه جلدش یادم بود و بعد ها اون جلد گم شد و دو هفته پیش خط و ربط ها رو فهمیدم، همون عکس اول بود. همش تو ذهنم بود یه زنی داره روی سرش یه چیزی رو حمل میکنه و یه مردی نشسته. الان میتونم با تموم وجود اصالت این عکس رو بفهمم، الان میدونم ابوعطا چیه، پرویز مشکاتیان کیه و گروه عارف کیا بودن، الان می فهمم چرا این عکس ها باید روی جلد آلبوم های پرویز مشکاتیان بشینن.
پیدا کردن راز این آلبوم و ماجراش، مثل آلبوم راز شیدایی بود که چندین سال بعد با پرس و جوهای فراوان پیداش کردم و تو همین وبلاگ ماجراش رو نوشتم و پسر آهنگساز این اثر، برام کامنت گذاشت و منم رفت تو رویاهای خودم. دنیای جالبیه. 
من عادت دارم همیشه در مورد چیزایی که نمی دونم سریع به گوگل و ویکیپدیا رجوع کنم. وقتی اسم پرویز کلانتری رو توی اون نوشته یادبود دیدم، سریع اونو گوگل کردم و وقتی وارد قسمت عکس ها شدم، حیرتم صد چندان شد. دوست دارم فقط عکس ها رو بذارم تا شما هم مثل من لذت ببرید، به خدا زبون قاصره از وصف زیبایی این عکس ها:





این یکی رسما یک شاهکاره


و کاش میشد با کلمات توصیف کنم که این عکس چه پدری از من در میاره؛آخرشه به قرآن. فقط اون زیراندازی که اون دختر سوار بر الاغ روش نشسته برای روانی کردن من کافیه