فيلم ها - فيلم هفتم: آپارتمان (L'appartement)

فيلمي بسيار زيبا و خوش ساخت كه مسلما از داستان و فيلمنامه زيباش ناشي ميشه و فيلم آمريكايي پارك حصيري (Wicker Park) از روي اين فيلم ساخته شده. پارك حصيري رو ديده بودم و هميشه مشتاق بودم اين فيلم رو هم ببينم كه امروز اين اتفاق افتاد. بسيار بسيار زيباتر از نسخه آمريكاييش بود. بازي ها عالي بودن، همشون. مونيكا بلوچي و وينسنت كسل كه توي عالم واقع زن و شوهر هستن هم بازيشون عالي بود. راضيم.

پ.ن: اين فيلم به آدم يادآوري ميكنه كه آدم دوم بودن خيلي درد داره... خيلي.... (تقديم به شنونده خاص: امير)

فيلم ها - فيلم ششم: پنجره پشتی (Rear Window)

یه فیلم کلاسیک از کارگردان بزرگ آلفرد هیچکاک. با بازی جیمز استوارت و گریس کلی (ستاره زیبایی که یعدها ملکه کشور موناکو شد). فیلم نامه، خط سیر داستان، موسیقی و همه و همه چیز عالیه. خوب حقِ مطلب هم همینه. کارگردان و بازیگرا یه سری اسطوره باشن و فیلم بد در بیاد؟ خیلی از این فیلم خوشم اومد، مخصوصا طنزی که توی شخصیت جیمز استوارت بود و آخرین صحنه که این بار به جای یه پاش، دو تا پاش شکسته. راضیم از وقتی که برای این فیلم گذاشتم. این فیلم هم توصیه می شود. اصلا هر فیلمی رو اینجا میذارم ببینید، شک نکنید، ما جنس بد به مشتری نمیدیم.

فيلم ها - فيلم پنجم: درخت زندگی (The Tree of Life)

دیروز دو تا فیلم خوب دیدم. یکیش همین فیلم درخت زندگی ساخته ترانس مالیک بود. فیلمسازی که استاد فلسفه دانشگاه MIT آمریکاست و توی 40 سال کارش تو سینما فقط 5 تا فیلم ساخته. یکی دیگه از این 5 تا رو فکر کنم دو سال قبل دانلود کردم. فقط و فقط به خاطر انیو موریکونه. یادمه 3-4 سال قبل توی مراسم اسکار اون سال، جایزه اسکار افتخاری رو به موریکونه دادن. موریکونه 5 بار برای موسیقی های فیلم نامزد شده بود که هر بار جایزه رو به یکی باخته بود و من موندم اون احمق هایی که جایزه رو به یکی دیگه دادن فازشون چی بوده؟ فقط چند تا موسیقی موریکونه رو میگم تا ببینید حق میگم یا نه. همه موسیقی فیلم های سینما پارادیزو، مالنا، The Mission، به خاطر یک مشت دلار، خوب، بد، زشت و صدها موسیقی دیگه رو این بشر ساخته. اون روز "کلینت ایستوود" اومده بود روی سن تا افتخارات موریکونه و تاریخچه دوستی خودشو با موریکونه بگه و بعد اسکار رو بهش تقدیم کنه. اون روز اسم یه فیلم اومد که موسیقیش واسه موریکونه بود و نامزد اسکار شده بود و کارگردانش کسی بود به نام "ترانس مالیک" و این اولین آشنایی من با این موجود بود. هنوز اون فیلم رو ندیدم، فیلم روزهای بهشت (Days of Heaven). شاید به خاطر نداشتن زیرنویس ندیدمش ولی سوای همه این حرف ها، مالیک آدم عجیبیه و این ذهنیت فلسفیش باعث میشه فیلم هاش، کلاس خاص خودشونو داشته باشن. 
فیلم درخت زندگی رو باید دید. مسلما فیلم خسته کننده ایه ولی باید چندین و چند بار دید تا به عمق این فیلم رسید و خوندن نقدها هم میتونه خیلی کمک کنه. یادمه علی خیلی از این فیلم تعریف میکرد و من شخصا 3 بار تا نصف این فیلم رو دیدم و وسطش خوابم برد. آدم باید وقت مناسب این فیلم رو ببینه که دیرزو این فرصت پیدا شد. علی میگفت با دیدن این فیلم پدر و مادرتو بیشتر دوست خواهی داشت و از اون به بعد یه جور دیگه نگاه خواهی کرد. من سعی کردم همیشه پدر و مادرم رو اونجوری که هستن نگاه کنم تا هیچ وقت بعدا با نبودشون حسرت نخورم، نه پدر و مادرم، بلکه برای همه کسانی که دوسشون داشتم، برادرم، دوستای نزدیکم و همه و همه عزیزان و اصلا برام مهم نیست تو این راه کوچیک بشم یا ....
فیلم خوبیه. بازی ها عالی تر. برد پیت واقعا توی این چند ساله نشون داده که سوای تیپش یه بازیگر حرفه ایه تمام عیاره. در مورد شون پن که هیچ حرفی نداریم و همون دو تا اسکار نقش اولش برای معرفیش کفایت میکنه. بازی هاش توی "رودخانه مرموز" و "میلک" عالی بود که مجاب شدن 2 تا اسکار نقش اول رو بهش بدن. جسیکا چستین با صورتش و چشماش بازی کرده و حس یه مادر رو کامل منتقل کرده.
یه شعری هست میگه:
به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی
اینجا هم این مصراع مصداق داره. هر چی بگم فایده نداره. فقط باید ببینید. مطمئنم پشیمون نمی شید (ترجیحا وقتی فاز خوب دارید ببینید) 

فيلم ها - فيلم چهارم: بوچ كسيدي و ساندنس كيد (butch cassidy and the sundance kid)

يكي از كلاسيك هاي قتل و غارت سينما اين فيلمه. اين فيلم رو توي حالت خواب و بيداري ديدم. فيلمي كه روايت واقعي زندگي دو تا راهزن، بانك زن و ... خلاصه اند خلافكاره كه خلاف هاشونو نشون ميده و بعد يه عده مي افتن دنبالشون و اينا هم فرار و ميرن بوليوي و بالاخره اونجا كشته ميشن. دو تا فوق ستاره توي اين فيلم بازي ميكنن. اول پل نيومن و بعدش رابرت ردفورد. فيلم با اينكه روايت قتل و غارته، ولي ديالوگ هاي خنده داري كه بين بوچ و ساندنس رد و بدل ميشه، زيبايي فيلم رو صد چندان كرده، اونم توي صحنه هايي كه هيچ امكاني براي خلق طنز وجود نداره. مثلا اونجايي كه ساندانس (رابرت ردفورد) به بوچ (پل نيومن) ميگه من شنا بلد نيستم و قراره از صخره بپرن توي رودخونه، يا اونجايي كه بوچ به ساندانس ميگه من تيراندازي بلد نيستم.
فيلم يه روايت سر راست و ساده رو داره، ولي چيزي كه باعث ميشه به عنوان يه فيلم خيلي خوب بهش نگاه بشه، بازي هاي عالي پل نيومن و رابرت ردفورده. بازي زني كه نقش نامزد ساندانس رو هم بازي ميكنه چشم نوازه. رفاقت اين زن با بوچ و ساندانس هم توي اولين صحنه حضور اين زن توي فيلم و اومدن بوچ با دوچرخه توي اول صبح خيلي عاليه. ضمنا اين فيلم هم اسكار بهترين فيلم اون سال خودش رو بدست آورده بوده.

فيلم ها - فيلم سوم: دل ديوانه (Crazy Heart)

اما ديروز يعني شنبه براي اينكه عصر نخوابم و شب آسوده بخوابم، نشستم و دو تا فيلم ديگه ديدم. فيلم اول كه الان راجع بهش مي نويسم، فيلم دل ديوانه بود. يه فيلم معمولي با يه داستان معمولي، اما بازي فوق العاده جف بريجز كه اسكار بهترين نقش اول رو براي اين فيلم براش به ارمغان آورد. اين فيلم منو ياد فيلم ترك لاس وگاس (Leaving Las Vegas) انداخت كه اون فيلم هم يه فيلم با داستان ساده بود و فقط به خاطر بازي شاهكار نيكلاس كيج، اسكار بهترين بازيگر نقش اول اون سال رو بدست آورد. براي من اين دو تا فيلم از يه جنس هستن و توي يه طبقه بندي قرار ميگرن، با اينكه روند داستاني و پاياني داستان هاشون متفاوته. به عنوان يه فيلم سرگرم كننده فيلم بدي نبود.

فيلم ها - فيلم دوم : به خاطر يك مشت دلار (A Fistful of Dollars)


اما فيلم دومي كه جمعه (طرفاي شب) ديدمش، فيلم به خاطر يك مشت دلار بود. فيلمي كه از جنبه هاي مختلف قابل تامله كه همشو توي يه جمله ميگم. فيلمي از سرجيو لئونه ايتاليايي و بازي عالي كلينت ايستوود و موسيقي هاي استثنائي انيو موريكونه. همكاري اين سه نفر توي فيلم "خوب، بد، زشت" هم يه فيلم شاهكار ديگه مثل اين فيلم رو بوجود آورده. اگرچه قريب به اتفاق تماشاگرا، "خوب، بد، زشت" رو بيشتر دوست دارن كه البته حق هم دارن، به لحاظ شخصيت پردازي و سير داستاني و چرخش ها و ابهام هاي فيلم. 
من نمي خوام زياد به حاشيه برم. فقط شنيدم كه سرجيو لئونه و موريكونه با هم همكلاس يا چيزي شبيه اون بودن و بواسطه سرجيو لئونه، كارهاي موريكونه به گوش مخاطب رسيد و البته چه كارهايي هم به گوش مردم رسيد. همه موسيقي "خوب، بد، زشت" رو شنيدن. موسيقي به خاطر يك مشت دلار هم عاليه. اصلا اين موسيقي شدم شناسنامه اي براي موريكونه و مهر و نشون فيلم هاي موريكونه.
حرف اصلي من در مورد اين فيلم روي كلينت ايستووده. بازيگري كه توي استايل هاي كليشه اي فيلم هاي وسترن نموند و بعدش توي مقام بازيگري (توي نقش هاي غير وسترن) و مقام كارگرداني و حتي آهنگسازي (موسيقي فيلم Changeling هم مال خودِ كلينت ايستووده كه كارگردان فيلم هم خودش بود) ثابت كرد كه يه استاد به تمام معناست. فيلم هايي كه ساخته و بازي كرده همشون شاهكارهايين كه هر عاشق سينمايي بهشون اذعان داره. فيلم هاي "نابخشوده"، "پل هاي مديسون كانتي"، "رودخانه مرموز"، "عزيز ميليون دلاري"، "Changeling" و ... همه و همشون كه خيلي هاشون جايزه هاي اسكارهاي اون سال خودشون رو درو كردن، بهت ميگن كلينت ايستوود يه نابغه به تمام معناست. 
من در اينجا دوباره اوج ارادت و خاكساري خودم رو به اين بشر اعلام ميكنم و ميگم عاشقشم.

فيلم ها - فيلم اول : اشك ها و لبخندها (The Sound of Music)


جمعه 4 مرداد، حدود ساعت 13 از خواب بيدار شدم. تلافي تمام كم خوابي هاي شنبه تا پنج شنبه رو يه جا در آوردم. اون روز چون كاري نداشتم، نشستم و بعد مدت ها فيلم ديدم. اونم نه يه دونه، دو تا.
اول نشستم فيلم اشك ها و لبخند ها رو ديدم. فيلمي كه عنوانش رو ايراني ها روش گذاشتن، وگرنه اسم اصليش صداي موسيقيه. يه فيلم موزيكال عالي كه اتفاقا اسكار بهترين فيلم رو هم برده. با بازي خوب و قوي كريستوفر پلامر (كه همين دو سه سال پيش اسكار بهترين بازيگر نقش مكمل رو توي 82 سالگي گرفت و پيرترين دريافت كننده جايزه اسكار شد) و بازي عالي جولي اندروز.
فيلم براي سال 1965 بود و از اون فيلم هاي نوستالژيك تاريخ سينما. مدت ها قبل ميخواستم اين فيلم رو ببينم، يه بار هم نصفه نيمه ديده بودم، ولي بالاخره جمعه ديدمش. مطمئنم هر فيلم باز حرفه ايه سينما اين فيلم رو حداقل يه بار ديده. ببينيد؛ پشيمون نمي شيد. بازي ها همشون عالين، حتي بازي اون 7 تا بچه كاپيتان كه نقششو كريستوفر پلامر بازي ميكنه.