قربانی "تو"
ماوراءالنهر

سفرنامه تهران - كنسرت حسين عليزاده و ديدار كاخ گلستان
ديدم هنوز كو تا كنسرت. يه دفعه يادم اومد كه برم بالاي برج. من احمق هي مي چرخيدم و اصلا حواسم نبود ميشه رفت بالاي برج. يه بليط سكوي فضاي باز ابتياع كردم و با آسانسورش رفتيم بالا و از منظره اونجا حظ فراوان برديم، ولي هوا خيلي آلوده بود و ويوي دوردست مشخص نبود.

كارم اون بالا كه تموم شد اومدم پايين و سريع خودم رو رسوندم به سالن همايش هاي برج ميلاد. خيلي خوب و سريع و راحت هدايت شديم به سمت سالن و چند ديقه بعد از ساعت شيش و نيم عليزاده و گروه اومدن روي سن. نمي خوام بگم چه كردن اين بشر و دار و دستش... دو تا قطعه از آلبوم "سرودهاي آذربايجان" كه سالها پيش توسط استاد ناصح پور خونده شده بود رو اجرا كردن. طرف اول كلا تم آذري داشت و اصفهان بود.
توي بخش دوم تموم برنامه ها جديد بود و همون جوري كه پيگيري كردم و خبرها رو رصد ميكردم، انگار قراره عليزاده اين كنسرت رو عينا توي استوديو ضبط كنه و به صورت آلبوم بده به بازار. در يه كلام عليزاده مثل هميشه عالي بود. اما هنوز مونده بود تا تير خلاص رو بزنه. بخش دوم كه تموم شد، جمعيت انقدر تشويق كردن كه دوباره گروه نشستن و اين بار آهنگ "بيا تا گل برافشانيم" كه سال 67 با صداي افتخاري توي آلبوم "راز و نياز" اجرا شده بود رو اجرا كردن. اشكم در اومد. چه خاطراتي من با آلبوم "راز و نياز" داشتم. فقط بگم همه گروه عالي بودن، مخصوصا علي بوستان با "سه تار" و سينا جهان آبادي با "كمونچه" و پريچهر خواجه با "قانون" و چشمم به جمال پژمان خان حدادي هم روشن شد كه عالي "تمبك" ميزنه. اما علي بوستان اون شب يه چيز ديگه بود. اتفاقا فردا شبش كه رسيدم سمنان سريع رفتم فيسبوك و براش پيغام گذاشتم و بسيار ازش تشكر كردم و ايشون هم مرحمت كردن و جواب حقير رو دادن و تشكر فرمودند.
اومدم بيرون سالن شوكه بودم. سريع زنگ زدم به امير و چه درد دل هايي كردم باهاش. بيرون محوطه نشستم و خوب كه كيفم تموم شد، رفتم سمت ورودي برج كه محمدمهدي منتظرم بود. سريع رفتيم سمت خونه كه شام زن دايي انتظار ما رو ميكشيد. زن دايي به اندازه يه پادگان شام درست كرده بود. چلومرغ بود و عجب چلومرغي. خوب از خجالت شكمم در اومدم و نشستيم پاي تلويزيون و حرف زدن. تا اينكه ديدم دارم از خواب پاره ميشم. پاهام هم بدجوري درد گرفته بود. رفتم اتاق محمدمهدي و رو تختش خوابيدم. از اون دفعايت بود كه سر گذاشتم خوابيدم. صبح طرفاي 10-11 بود كه بيدار شدم و صبحونه مفصلي زدم به بدن. زن دايي به خاطر من كه شب قبلش حرف املت شده بود، املت درست كرده بود. منم ديگه همه هوش و حواسم رفت سمت املت و ترتيبشو دادم (همين جا بگم من با املت و ماكاروني خوب خر ميشم). بعد زمان گذشت تا اينكه محمدمهدي گفت بريم بيرون. من بهش گفتم آدم ناحسابي بايد برم سمنان. ميخواي كجا بريم؟ شازده گفت بريم مثلا سعدآباد. گفتم جان؟ گفتم كه تو تا اون بالاي شهر رو كه پايه اي، پس بيا بريم همين كاخ گلستان كه نزديك خونتونه و منم بعد از مدت ها چشمم به يكي از معشوق هاي تاريخيم روشن بشه. ناهار رو جنگي خورديم. ناهار قورمه سبزي داشتيم. شب قل كه وارد خونه شدم به زن دايي گفتم قورمه سبزي درست كردي و زن دايي گفت نه اين بوي قورمه سبزي همسايست و زن دايي هم براي ناهار قورمه سبزي درست كرده بود. خدايي كه دست پختش خيلي خوبه. ناهار رو كه زديم سريع رفتيم سمت توپخونه و از اونجا خيابون ناصرخسرو. ماشين رو پارك كرديم و رفتيم سمت ميدون ارك. راديو تهران رو ديدم و رفتم به خاطرات نوازندگان راديو، دارالفنون رو توي راسته ناصرخسرو ديديم و نهايتا چشممون به كاخ گلستان افتاد. وقت زياد نداشتيم. تا جايي كه تونستيم جاهاي مختلفش رو رفتيم. خدايي يه پست براي اين ديدارم از كاخ گلستان كمه. اول از همه چشمم به تخت مرمر خورد و اون عكس معروف احمدشاه و رضا شاه كه روش نشستن. اول چرخي كلي زديم و بعد وارد بخش هاي مختلفش شديم. بعد تخت مرمر رفتيم سمت خلوت كريم خاني و ديدن تخت مرمرين فتحعليشاه و اون حوضي كه كمال الملك نقاشي معروفشو كشيده و منتهااليه سمت راست هم سنگ قبر ناصرالدين شاه. روي تابلوي راهنما نوشته بود كه آغامحمدخان بقاياي جسد كريم خان رو آورده زيرپله هاي خلوت كريم خاني تا هر وقت از روي پله ها رد ميشه، پاهاش روي جسد كريم خان رد بشه و ديدم بالاخره اين محل رو كه مدت ها پيش توي كتابهاي تاريخي خونده بودم و عجيب بيمار و در عين حال نابغه اي بوده اين آقاي آغامحمدخان!

اول رفتيم موزه مخصوص. چقدر اشيا به غايت زيبا و تجملي و سلطنتي اونجا بود. چقدر از تزار روس و ملكه انگليس فقط هديه اونجا بود. بعد رفتيم تالار سلام و تالار آيينه كه هيچ حرفي نمي خوام بزنم راجع به اين دو تا مكان از بس كف بر شده بودم. فقط 4-5 تا از معروفترين نقاشي هاي كمال الملك رو ديدم، مثل تابلوهاي تالار آيينه، گربه و قناري، تكيه دولت و همون حوضخانه كريم خاني. تالار سلام آخر آخر زيبايي بود. محل تاجگذاري محمدرضا شاه كه فيلمش هم موجوده. بعد رفتيم شمس العماره كه اول از بيرون وقتي توي خيابون ناصرخسرو بوديم چشمم به جمالش منور شده بود كه طبقات بالاش بسته بود. بعد رفتيم عمارت بادگير كه تنها عكسي كه گرفتم اونجا بود و عجب آينه كاري و هنري توي در و پنجره هاش داشت. توي محوطه كاخ گلستان كه قدم ميزدم ياد "سريال اميركبير" افتادم. پيش خودم مي گفتم چند تا شاه اينجا بودن و مهم ترين آدم هاي مملكت و چه تصميماتي كه اينجا براي مملكت گرفته ميشده. گوشه جنوبي كاخي بود به نام كاخ ابيض كه توي بروشور نوشته بود جلسات هيات دولت تا سال 1333 توي اينجا برگزار ميشده. سري به نگارخانه هم زديم و چه تابلوهايي اونجا بود كه نتونستيم يكي از تابلوهايي كه خيلي دوست داشتم رو ببينم. همون تابلويي كه بزرگان موسيقي در حال نوازندگين. خوب آخر وقت كار كاخ بود و بعد اومديم بيرون و رفتيم سمت چهارراه گلوبندك و بعد سمت مسجد امام (شاه سابق) كه محل ترور سپهبد رزم آرا بوده. بعد با محمدمهدي يه يخ در بهشت زديم به بدن و رفتيم سمت چهارراه سيروس و از اونجا به سمت ترمينال جنوب و برگشت به سمنان.
برگشتني امير و وحيد اومدن ترمينال و يه چرخي زديم توي پارك 17 شهريور و برگشتيم خونه و اين چنين سفرنامه سفر تهران و كنسرت عليزاده و ديدار كاخ گلستان به پايان رسيد.
از فراز برج میلاد
همه چي آرومه!
بي غبار
حسين عليزاده نازنين ؛ تولدت مبارك
تولدت مبارك مرد بزرگ. انقدر باهات زندگي كردم كه بتونم تو خلوتم و توي نوشته هام به جاي شما بگم تو، به جاي پسوند "تون" پسوند "ت" رو به كار ببرم و ...
62 سالگيت مبارك. مهرماه ميام به ديدنت، براي بار سوم. نميخوام زياد بنويسم راجع بهت كه همه، عمق ارادتم رو بهت ميدونن، فقط ميگم خيلي دوستت دارم و ايشالا زنده باشم و باشي و تولد 120 سالگيتو تبريك بگم. حرفي باقي نمونده، پس سخن كوتاه بايد والسلام.
لحظه ديدار نزديك است....

معمولا اين شعر اخوان رو وقتي ميخونن يا وقتي زمزمه ميكنن كه قراره براي اولين بار كسي رو كه خيلي دوسش داري ببيني و دست و دلت به قول معروف مي لرزه. اما براي يه سري آدم هست كه اگه اين شعر رو براي چندمين و چندمين بار ديدنشون بخوني هم مناسبت داره.
دفعه دوم توي مهر 90 بود. اون شب هم با عارف و كيميا و حميد رفته بوديم. اجرا توي تالار وحدت بود. اجراي اركستر ملي به رهبري برديا كيارس و اجراي آثار عليزاده و خوانندگي محمد معتمدي. آخرش براي اجراي قطعه تركمن، عليزاده اومد روي صحنه و اي كاش بوديد و مي ديد كه جمعيت داشت چي كار ميكرد. صداي تشويق و شور مردم بود و بعد اجراي قدرتمند قطعه تركمن با اركستر و من هم اونجا توي آسمونا بودم.
11 مهر اگه زنده باشم و برم، سومين ديدار من با عليزاده نازنينه. با اينكه دفعه سومه ولي شوق و شور دفعه اول هنوز توي منه. براي همينه ميگم:
لحظه ديدار نزديك است
باز مي لرزد دلم دستم....
آلبوم های موسيقي - شماره 14 - سلانه

ديشب حدود ساعت 10:30 بود كه رسيدم خونه. با امير رفته بوديم دامغان و شاهرود. عصر قبل رفتن، يه سر رفتيم اداره برق و يه بازرسي اونجا داشتيم. اولين سفري بود كه با امير مي رفتم و دوست داشتم زودتر تموم شه. نمي دونم چرا. باد بدي توي دامغان و شاهرود ميزد و منم كلافه از دست باد. رفتني مثل اغلب اوقات امير خواب بود و من بودم و جاده و ضبط ماشين و ديروز فقط حبيب گوش دادم و چقدر موسيقي و صداشو دوست دارم. بازرسي ها انجام شد، هر كدوم داستاني و مسئله اي. هيچ كدوم تاييد نشدن و يه بازرسي هم اضافه بر سازمان اضافه شد. بالاخره تموم شد و برگشتيم. توي مسير برگشت هايده و مهستي گذاشتم گوش بديم كه امير شروع كرد با گوشيش كلمات انگليسي پرسيدن. خيلي كلمه پرسيد و بعد از اون شروع كرديم به حرف زدن. مثل هميشه كه برگشتني باعث موندگاري سفرهامون ميشه، اين دفعه هم همين طوري شد. بعد از برگشتن و پياده كردن امير، اومدم خونه و شام خوردم و عجب ته چيني درست كرده بود مامان. بعد اومدم بالا و تنها كاري كه كردم اين بود كه پنجره هاي اتاق رو باز كردم و ضبط رو روشن كردم و خوابيدم. چه باد ملايمي توي خونه جريان داشت. هر چي تو مسير رفت و برگشت پدر منو در آورد، شب موقع خواب خدايي حال داد. انقدر خسته بودم كه اصلا هوش و حواس نداشتم، انگار مورفين زده باشم. صداي ساز سلانه عليزاده مثل اين بود كه مورفين روي مورفين بزني. چشمامو بستم. تنها چيز واقعي كه اين موسيقي به ياد من مياره، آرامگاه شيخ علاءالدوله سمناني توي روستاي صوفي آباد سمنانه و بعدش رفتم توي روياهايي كه چينش و سير اين روياها دست من نبود. موسيقي همه چيزو بدست گرفته بود. رفتم و رفتم تا خوابم برد و ديگه چيزي يادم نمياد. ديشب اينقدر فضا و اون باد ملايم و موسيقي خوب بود كه دلم ميخواست پاشم و بنويسم، ولي نعش شده بودم افتاده بودم روي تخت. آلبوم خوبيه و ميتونم بگم اگه يه تعداد معدودي آلبوم بخوام به يكي معرفي كنم، يكيش حتما سلانه عليزادست.
آلبوم های موسيقي - شماره 12 - راز و نياز
آلبوم راز و نیاز (اجرای گروه شیدا و عارف)
آهنگساز و سرپرست گروه : حسین علیزاده
خواننده : علیرضا افتخاری
تاریخ ضبط : 1367
لینک صوتی قطعه راز و نیاز (آهنگ شماره 7)
سلانه
امید در نهایت نیاز!

آلبوم های موسيقي - شماره 7 - به ياد بنان

اجرای گروه شیدا و عارف
سرپرست گروه : حسین علیزاده
آهنگساز : فرهاد فخرالدینی
خواننده : کاوه دیلمی