جان عشاق، قطعه ای برای تمام فصل ها
و باز هم جان عشاق!
و باز هم جان عشاق! حکایتی ناتمام و نامکرر که از هر زبان که می شنوی نامکرر است و البته برای من میشه هر بار که به یادش می افتم. نمی دونم چی توی جان عشاق هست؛ مخصوصا از لحظه 2:01 تا 2:10؛ یعنی حاضرم این 9 ثانیه رو کات کنم و همش گوش بدم. انقدر گوش بدم که سقط شم. تمام روز و شب سربازیم، تمام پاس های شبانه پادگان و مهم تر از همه اون پاس آخر توی اردو با فانوس، با پس زمینه این آهنگ گذشت. انگار بیات اصفهان با اون بار سنگین تاریخیش که همیشه برام داشته، نتونسته بود منو شکست بده که احساسات یه آدم (اونم از نوع واقعیش نه از نوع خیالیش) رو هم توی خودش گنجوند تا اون هم خودشو (علاوه بر خاطرات باغ بابابزرگ و دهه 20 و 30 شمسی) بریزه توی مخ من و بشه وضع الانم. انگار این آهنگ، مخصوصا این 9 ثانیه رو برای معشوق یه انسان نوشتن که تو اون لحظه به جای تقابل یه عاشق و معشوق، فقط و فقط غرور و بزرگی و هیبت معشوق رو میبینی. مشکاتیان؛ خدا رحمتت کنه. روحت شاد. تمام این پست رو با گوش دادن به اون 9 ثاتیه و اون اوورتور اولش نوشتم.
نامه هایی به خدا
آلبوم های من - شماره 1 - جان عشاق
اولین آلبومی که میخوام راجع بهش صحبت کنم، آلبوم "جان عشاق" اثر جاویدان زنده یاد "پرویز مشکاتیان" و صدای آسمانی "محمدرضا شجریان" که من روی صحبتم در این نوشته فقط در مورد روی اول این آلبومه. موسیقی با مقدمه ای ارکسترال در بیات اصفهان شروع میشه که واقعا روحانیه. تنظیم "محمدرضا درویشی" هم زیبایی اثر رو صد برابر کرده. بعد آواز استاد شجریان با پیانوی استاد معروفی اجرا میشه که اونم خیلی دل انگیزه. آدم دوست داره این آواز رو توی هوای ابری و تیره، توی یه روز سرد زمستونی یا پاییزی گوش بده، مثل همین الان که هوا بدجوری سرده و سوز داره و احتمال بارش برف هم زیاده.
اما می رسیم به آخرین قطعه این آلبوم که خود تصنیف "جان عشاق" باشه. این تصنیف بار تمام و تک تک لحظات آموزشی من، عاشق شدن من، دوست داشتن محبوبم رو توی خودش داره. تمام نمازها هر وقت از نمازخونه پادگان میومدم بیرون، سرم رو می پرخوندم طرف مقبره پرویز مشکاتیان و این آهنگ رو زمزمه میکردم. بالاخره توی نیشابور باشی و به یاد مشکاتیان نیفتی؟ و خدا قسمت کرد دقیقا روز وفاتش (سومین سالگردش) سر مزارش باشم و تمام این لطف رو مدیون جناب رمضانی هستم که واقعا مردونگی کرد. می گفت پرویز از فامیل های دورشونه، یه بار توی سلف بعد از اون قضیه من رو دید و گفت رفتی اون شب؟ گفتم آره و بهش گفتم چقدر دعاش کردم.

روزی که می خواستیم ترخیص بشیم بهم گفت اگه میخوای قبره پرویز رو بیارم سمنان. واقعا چه روزای خوبی بود و بهترین و دوست داشتنی ترین آدمای زندگیم رو اونجا دیدم. یه عادتی که دارم اینه که یه آهنگ رو انقدر گوش میدم تا حالم ازش بهم بخوره و از دستش خسته بشم، ولی این تصنیف هنوز که هنوزه برام خاطره انگیزه و مثل مخدر می مونه که هر وقت از همه جا رونده میشم به این آهنگ پناه می برم. یادش بخیر، وقتی رفتم آموزشی، منی که این جور خوره آهنگ بودم، اونجا دلم لک زده بود برای گوش دادن به موسیقی و اگه بهم می گفتن یه آهنگ رو حق داری گوش کنی، من "جان عشاق" رو می خواستم. به عشق نیشابور و پرویز مشکاتیان تا دم در خونه بچگی هاش رفتم. رفتم تا مادرشونو ببینم ولی قسمت نشد و خونه نبودن.
رفتم میدون خیام نیشابور و سنگ قبر سابق خیام که مشکاتیان با خواهرش کنارش عکس گرفته بود رو دیدم، چه حس خوبی بود وقتی به سنگ دست می کشیدم و می گفتم مشکاتیان یه روزی کنار این سنگ عکس گرفته. یادش بخیر. این آهنگ همه زندگی منه. اگه بخوان زندگی منو توی یه موسیقی خلاصه کنن، "جان عشاق" خود اون موسیقیه.
خدا رو شکر یه وقت خالی گیر اومد!
یه نکته کوچولو بگم و ختم کلام. هیچ وقت زوری نباید نوشت و الان هم چون حس نوشتنم خوابیده رفع زحمت میکنم. فی امان الله تا دیدار بعدی.